بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن 
جمله گفتند ای حکیمِ رخنه‌جو   این فریب و این جفا با ما مگو
چارپا را قدر طاقت بارْ نِهْ   بر ضعیفان قدر قوّت کارْ نِهْ
دانهٔ هر مرغ اندازهٔ ویَست   طعمهٔ هر مرغْ انجیری کِیَست
طفل را گر نان دهی بر جای شیر   طفلِ مسکین را از آن نانْ مُرده گیر
چونک دندانها بر آرد، بعد از آن   هم بخود گردد دلش جویای نان
مرغ پَر نارُسته چون پرّان شود   لقمهٔ هر گربهٔ درّان شود
چون بر آرد پر بپرّد او بخوَد   بی‌تکلّف بی‌صفیرِ نیک و بَد
دیو را نطقِ تو خامش می‌کند   گوشِ ما را گفتِ تو هُش می‌کند
گوش ما هوشست چون گویا توی   خشک ما بحرست چون دریا توی
با تو ما را خاک بهتر از فلک   ای سِماک از تو منوَّر تا سَمَک
بی‌تو ما را بر فلک تاریکیَست   با تو ای ماه این فلک باری کیَست
صورتِ رِفعت بود افلاک را   معنی رِفعت روانِ پاک را
صورت رِفعت برای جسمهاست   جسمها در پیش معنی اسمهاست
 بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمی‌شکنم 
گفت حجّت‌های خود کوته کنید   پند را در جان و در دل ره کنید
گر اَمینم، متّهم نبوَد اَمین   گر بگویم آسمان را من زمین
گر کمالم، با کمال اِنکار چیست   ور نیَم، این زحمت و آزار چیست
من نخواهم شد ازین خلوت برون   زانک مشغولم باحوال درون
 بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر 
جمله گفتند ای وزیر انکار نیست   گفتِ ما چون گفتنِ اغیار نیست
اشکِ دیده‌ست از فِراق تو دوان   آهِ آهست از میان جان روان
طفل با دایه نه استیزد ولیک   گرید او گرچه نه بَد داند نه نیک
ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی   زاری از ما نه تو زاری می‌کنی
ما چو ناییم و نوا در ما ز تُست   ما چو کوهیم و صدا در ما ز تُست
ما چو شطرنجیم اندر بُرد و مات   بُرد و مات ما ز تُست ای خوش صفات
ما که باشیم ای تو ما را جانِ جان   تا که ما باشیم با تو درمیان
ما عدمهاییم و هستیهای ما   تو وجودِ مُطلقی فانی‌نُما
ما همه شیران ولی شیر عَلم   حمله‌شان از باد باشد دم‌بدم
حمله‌شان پیداست و ناپیداست باد   آنک ناپیداست هرگز گُم مباد
بادِ ما و بودِ ما از دادِ تُست   هستی ما جمله از ایجادِ تُست
لذّت هستی نمودی نیست را   عاشق خود کرده بودی نیست را
لذّت انعامِ خود را وامگیر   نُقل و باده و جامِ خود را وا‌مگیر
ور بگیری کیت جُست و جو کند   نقش با نقّاش چون نیرو کند
منگر اندر ما مکن در ما نظر   اندر اِکرام و سخای خود نگر
ما نبودیم و تقاضامان نبود   لطفِ تو ناگفتهٔ ما می‌شنود
نقش باشد پیشِ نقّاش و قلم   عاجز و بسته چو کودک در شکم
پیشِ قدرت خلقْ جمله بارگه   عاجزان چون پیشِ سوزن کارگه
گاه نقشش دیو و گَه آدم کند   گاه نقشش شادی و گه غم کند
دست نِه تا دست جنباند به دفع   نطق نِه تا دَم زند در ضَرّ و نفع
تو ز قرآن بازخوان تفسیرِ بیت   گفت ایزد «مَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ»
گر بپرّانیم تیر آن نه ز ماست   ما کمان و تیراندازش خداست
این نه جَبر این معنی جبّاریست   ذکرِ جبّاری برای زاریَست
زاری ما شد دلیل اضطرار   خجلت ما شد دلیل اختیار
گر نبودی اختیارْ این شرم چیست   وین دریغ و خجلت و آزرم چیست
زَجرِ شاگردان و استادان چراست   خاطر از تدبیرها گردان چراست
ور تو گویی غافلست از جَبْر او   ماهِ حق پنهان کند در ابرْ رو
هست این را خوش جواب ار بشنوی   بگذری از کفر و در دین بِگروی
حسرت و زاری گَهِ بیماریَست   وقت بیماری همه بیداریَست
آن زمان که می‌شوی بیمارْ تو   می‌کنی از جُرم استغفار تو
می‌نماید بر تو زشتیّ گُنه   می‌کنی نیّت که باز آیم برَه
عهد و پیمان می‌کنی که بعد ازین   جز که طاعت نبوَدم کاری گزین
پس یقین گشت این که بیماری ترا   می‌ببخشد هوش و بیداری ترا
پس بِدان این اصل را ای اصل‌جو   هر که را دَردست، او بُرده‌ست بو
هر که او بیدارتر پُر دَردتر   هر که او آگاه‌تر رخ زردتر
گر ز جَبرش آگهی زاریت کو   بینشِ زنجیرِ جبّاریت کو
بسته در زنجیرْ چون شادی کند   کی اسیر حبس، آزادی کند
ور تو می‌بینی که پایت بسته‌اند   بر تو سرهنگانِ شه بنشسته‌اند
پس تو سرهنگی مکُن با عاجزان   زانک نبود طبع و خوی عاجز آن
چون تو جبرِ او نمی‌بینی مگو   ور همی بینی نشانِ دید کو
در هر آن کاری که میلَستت بدان   قدرت خود را همی بینی عیان
واندر آن کاری که میلَت نیست و خواست   خویش را جَبری کنی کین از خداست
انبیا در کارِ دنیا جبری‌اند   کافران در کار عُقبی جبری‌اند
انبیا را کارِ عقبی اختیار   جاهلان را کار دنیا اختیار
زانک هر مرغی بسوی جنسِ خویش   می‌پرد او در پس و جانْ پیش پیش
کافران چون جنس سجّین آمدند   سَجنِ دنیا را خوش آیین آمدند
انبیا چون جنس عِلّیّین بُدند   سوی عِلّیینِ جان و دل شدند
این سخن پایان ندارد لیک ما   باز گوییم آن تمام قصّه را

 وزن شعر:  فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

 منابع:

۱- وبسایت گنجور

۲- مثنوی معنوی بر اساس نسخه قونیه - به تصحیح و پیشگفتار عبدالکریم سروش

۳- شرح مثنوی معنوی جلد یکم حاج ملا هادی سبزواری

۴- وبسایت واژه یاب


 نوازندگان:

تنبور: اسماعیل محمدی 

اودو (کوزه): اصغر محمدی 

دف: مهدی محمدی 


 دانلود فایل پی دی اف