مراحل هفتگانهٔ سلوک در اندیشه عطار نیشابوری
عطار مراحل هفتگانه ای را برای سیر و سلوک و طلبِ حقیقت و رسیدن به درجات عالیه خود سازی تا آگاهی کامل و رسیدن به دیدار روی دوست در نظر گرفته است:
۱. طلب
۲. عشق
۳. معرفت
۴. استغناء
۵. توحید
۶. حیرت
۷. فقر و فنا
وادی اول : طلب
طلب در لغت بمعني جستن است و در اصطلاح صوفيان "طالب" سالکي است که از خواستن طبيعي و لذات نفساني عبور نمايد و پرده پندار از روي حقيقت براندازد و يا به قولی از کشف المحجوب آنرا گويند که شب و روز به ياد حقيقت و حضرت عشق باشد.
«طلب» اولين قدم در تصوف است و آن حالتي است که در دل سالک پيدا مي شود تا او را به جستجوي معرفت و تفحص در کار حقيقت واميدارد. طالب صاحب اين حالت است و مطلوب هدف و غايت و مقصود سالک است.
وادی دوم : عشق
عشق بزرگترين و سهمناک ترين وادي است که صوفي در آن قدم مي گذارد، معيار سنجش و مهمترين رکن
طريقت است. عشق در تصوف مقابل عقل در فلسفه است به همين مناسبت تعريف کاملي از آن نمي توان بدست داد (يعنی گفتار و نوشتار در بيان حالات آن ناتوان است) چنانکه مولانا میگوید:
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت / شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت
شعرای بسياری به اين مرتبه رسيدند و حالات خودشان را در غالب غزل هايی به انسان ها سپردند مانند غزليات ديوان کبير مولانا، غزليات حافظ، سعدی و ...
براي توجه به کيفيت عشق مي توان به منابع بسیاری مراجعه نمود. برای مثال شهاب الدين سهروردي در کتاب رساله فی حقيقه العشق خود می گويد:
"عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه آن گياهيست که در باغ پديد می آيد و در بن درختی اول بيخ در زميني سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت مي پيچد و همچنان مي رود تا جمله درخت را فرا گيرد و چنانش در شکنجه کند که نم در ميان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت مي رسد بتاراج مي برد تا آنگاه که درخت خشک شود".
بطوريکه گفته شد صوفيان را در توصيف عشق و محبت و محبوب و تقديم و تأخير آنها و کيفيت اين عشق و تاثير آن در سالک و لزوم عشق در طريقت بسيار سخن رانده اند و شرح آنهمه در اينجا ميسر نيست.
وادی سوم : معرفت
معرفت نزد علما همان علم است و عالمِ به حضرت حقيقت همان عارف است. ولي در نزد صوفیه معرفت صفت کسي است که خداي را به اسماء و صفاتش شناسد و تصديق او در تمام معاملات کند و به نفي اخلاق رذيله و آفات آن بنمايد و او را در جميع احوال ناظر داند و از هوای نفس و آفات آن دوري گزيند و هميشه با خداي باشد و باو رجوع کند. (برگرفته از رساله قشيريه)
وادی چهارم : استغنا
استغنا يعنی بی نيازی يا رسيدن نفس به حالت بدون خواستن دنيوی. ترک اعراض دنيوي است ظاهرا و نفی و اعراض اخروی و دنیوی باطناً و تفصيل اين جمله آنست که مجرد حقيقي آن کسي بود که بر تجرد از دنيا طالب عوض نباشد بلکه باعث بر تقرب به حضرت حق بود. خالي شدن قلب و سرِ سالک است از ماسوي الله و بحکم "فاخلع نعليک" بايد آنچه موجب دوری بنده است از حق از خود دور کند.
وادی پنجم : توحيد
توحيد در لغت حکم است بر اينکه چيزي يکي است و علم داشتن به يکي بودن آن است و در اصطلاح اهل حقيقت تجريد ذات الهي است از آنچه در تصور يا فهم يا خيال يا وهم و يا ذهن آيد. (از رساله قشیريه)
عطار گويد:
تو در او گم گرد توحيد اين بود / گم شدن کم کن تو تفريد اين بود. (از منطق الطير)
ابوسعيد ابوالخير گفت:
حق تعالي فرد است او را بتفريد بايد جستن تو او را بمداد و کاغذ جويي کي يابي. (از کتاب اسرار التوحيد)
وادی ششم: حيرت
يعني سرگرداني و در اصطلاح اهل الله امريست که وارد مي شود بر قلوب عارفين در موقع تامل و حضور و تفکر آنها را از تامل و تفکر حاجب میگرداند. علت آن است که عارف در ان لحظه از عمق وجودش متوجه میشود که چقدر در مقابل خدا ناتوان است.
وادی هفتم : فقر و فنا
در اصطلاح عرفان فقر با فقر دنيوی متفاوت است.
فقر زمانی اتفاق می افتاد که سالک متوجه شود که وی در مقابل عظمت و شکوه خدا هیچ و ناچیزمیباشد، بعد از اینکه در مرحله ششم به ناتوانی خود پی میبرد. سالک در این لحظه خود را در خدا رها کرده و فنا را تجربه میکند.
فنا سقوط اوصاف مذمومه است از سالک و آن بوسيله کثرت رياضت ها حاصل شود و نوع ديگر فنا عدم احساس سالک است به عالم ملک و ملکوت و استغراق اوست در عزت باريتعالي و مشاهده حق.
منابع:
منطق الطير نوشته عطار نیشابوری
· رساله قشريه نوشته عبد الکریم بن هوازن قشیری
· اسرار التوحيد نوشته محمد بن منور