بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل    
ساخت طوماری به نام هر یکی   نقش هر طومارْ‌ دیگر مَسلکی
حُکم‌های هر یکی نوعی دگر   این خلافِ آن ز پایان تا به‌سَر
در یکی راه ریاضت را و جوع   رکن توبه کرده و شرط رجوع
در یکی گفته ریاضت سود نیست   اندرین ره مَخلَصی جز جود نیست
در یکی گفته که جوع و جود تو   شِرک باشد از تو با معبود تو
جز توکّل جز که تسلیمِ تمام   در غم و راحت همه مکر‌ست و دام
در یکی گفته که واجب خدمتست   ور نه اندیشهٔ توکّل‌ تُهمتَست
در یکی گفته که اَمر و نهیهاست   بهر کردن نیست‌ شرحِ عجزِ ماست
تا که عجزِ خود بینیم اندر آن   قدرت او را بدانیم آن زمان
در یکی گفته که عجز خود مبین   کفرِ نعمت کردنست آن عجز‌ هین
قدرت خود بین که این قدرت ازوست   قدرتِ تو نعمتِ او دان که هوست
در یکی گفته کزین دو بَر گذر   بُت بود هر چه بگنجد در نظر
در یکی گفته مکُش این شمع را   کین نظر چون شمع آمد جمع را
از نظر چون بگذری ‌و از خیال   کُشته‌باشی نیم‌شب شمعِ وصال
در یکی گفته ‌بکُش‌ باکی مدار   تا عوض بینی نظر را صد هزار
که ز کُشتن‌ شمعِ جان افزون ‌شود   لیلی‌اَت از صبرِ تو مجنون شود
ترک دنیا هر که کرد از زُهدِ خویش   بیش آید پیش او دنیا و بیش‌
در یکی گفته که آنچت داد حق   بر تو شیرین کرد در ایجادْ حق
بر تو آسان کرد و خوش آن ‌را بگیر   خویشتن را در مَیفکن در زحیر
در یکی گفته که بگذار آنِ خود   کان قبول طبع تو ردَّست و بَد
راه‌های مختلف آسان شد‌ست   هر یکی را ملّتی چون جان شد‌ست
گر میسّر کردن حق ره بُدی   هر جهود و گبر ازو آگه بُدی
در یکی گفته میسّر آن بود   که حیاتِ دل‌ غذای جان بود
هر‌چه ذوقِ طبع باشد‌، چون گذشت   بَر نه‌آرَد همچو شوره رَیع و کشت
جز پشیمانی نباشد رَیع او   جز خسارت پیش نارد بَیع او
آن میسَّر نبود اندر عاقبت   نام او باشد معسّر عاقبت
تو معسّر از میسّر بازدان   عاقبت بنگر جمال این و آن
در یکی گفته که استادی طلب   عاقبت‌بینی نیابی در حسب
عاقبت دیدند هر گون ملّتی   لاجرم گشتند اسیر زلّتی
عاقبت‌دیدن نباشد دست‌باف   ورنه کی بودی ز دین‌ها اختلاف‌
در یکی گفته که اُستا هم توی   زانک استا را شناسا هم توی
مرد باش و سُخرهٔ مردان مشو   رو سَر خود گیر و سرگردان مشو
در یکی گفته که این جمله یکیست   هر که او دو بیند احوَل مردکیست
در یکی گفته که صد یک چون بود‌   این کی اندیشد‌ مگر مجنون بود
هر یکی قولیست ضِدّ هم‌دگر   چون یکی باشد یکی زهر و شکر
تا ز زهر و از شکر در نگذری   کی تو از گلزار وحدت بو بری
این نمط وین نوع دَه طومار و دو   بر نوشت آن دین عیسی را عَدو
بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
او ز یک رنگیّ عیسی بو نداشت   وز مزاج خمّ عیسی خو نداشت
جامهٔ صد رنگ از آن خمّ صفا   ساده و یک‌رنگ گشتی چون صبا
نیست یک‌رنگی کزو خیزد ملال   بل مثال ماهی و آب زلال
گرچه در خشکی هزاران رنگهاست   ماهیان را با یُبوسَت جنگهاست
کیست ماهی چیست دریا در مثل   تا بدان ماند مَلِک عزَّ و جَل
صد هزاران بحر و ماهی در وجود   سجده آرد پیش آن اکرام و جود
چند بارانِ عطا باران شده   تا بدانْ آن بحر دُرّ اَفشان شده
چند خورشیدِ کرم افروخته   تا که ابر و بحر جود آموخته
پرتو دانش زده بر خاک و طین   تا که شد دانه پذیرنده زمین
خاکْ امین و هر چه در وی کاشتی   بی‌خیانت جنسِ آن برداشتی
این امانت زان امانت یافتست   کآفتابِ عدل بر وی تافتست
تا نشانِ حق نیارد نوبهار   خاکْ سِرها را نکرده آشکار
آن جوادی که جمادی را بداد   این خبرها وین امانت وین سَداد
مر جمادی را کند فضلش خبیر   عاقلان را کرده قهر او ضریر
جان و دل را طاقتِ آن جوش نیست   با که گویم در جهان یک گوش نیست
هر کجا گوشی بُد از وی چشم گشت   هر کجا سنگی بد از وی یَشم گشت
کیمیاسازست چه‌بود کیمیا   معجزه بخش است چه‌بود سیمیا
این ثنا گفتن ز من ترکِ ثناست   کین دلیلِ هستی و هستی خطاست
پیشِ هستِ او بباید نیست بود   چیست هستی پیش او کور و کبود
گر نبودی کور زو بگداختی   گرمی خورشید را بشناختی
ور نبودی او کبود از تعزیّت   کی فسردی همچو یخ این ناحیَت

 وزن شعر:  فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

 منابع:

۱- وبسایت گنجور

۲- مثنوی معنوی بر اساس نسخه قونیه - به تصحیح و پیشگفتار عبدالکریم سروش

۳- شرح مثنوی معنوی جلد یکم حاج ملا هادی سبزواری

۴- وبسایت واژه یاب


 نوازندگان:

تنبور: اسماعیل محمدی 

اودو (کوزه): اصغر محمدی 

دف: مهدی محمدی 


 دانلود فایل پی دی اف