بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست 
آن جهودِ سَگ ببین چه راٰی کرد   پهلوی آتش بُتی بَر پای کرد
کانکه این بُت را سجود آرد برست   ور نیارد در دلِ آتش نشست
چون سزای این بتِ نفسْ او نداد   از بتِ نفسش بتی دیگر بِزاد
مادرِ بتها بتِ نفس شماست   زانک آن بت مار و این بت اژدهاست
آهن و سنگست نفس و بت شرار   آن شرار از آب می‌گیرد قرار
سنگ و آهن زآب کی ساکن شود   آدمی با این دو کی ایمن بود
بت سیاهابه‌ست در کوزه نهان   نفسْ مر آبِ سیه را چشمه‌دان
آن بت مَنحوت چون سیل سیاه   نفسِ بُتگر چشمه‌ای بر آب‌راه
صد سبو را بشکند یکپاره سنگ   و آبِ چشمه می‌زهاند بی‌درنگ
بت‌شکستن سَهل باشد نیک سهل   سهل دیدن نفس را جَهلست جهل
صورتِ نفس ار بجویی ای پسر   قصّهٔ دوزخ بخوان با هفت دَر
هر نَفَس مکری و در هر مکر زان   غرقه صد فرعون با فرعونیان
در خدای موسی و موسی گریز   آب ایمان را ز فرعونی مریز
دست را اندر اَحد و احمد بزن   ای برادر وا ره از بوجهل تَن
 بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردنْ خلق را در افتادن بآتش 
یک زنی با طفل آورد آن جهود   پیش آن بُت، آتش اندر شعله بود
بود آن زن پاکدین و مؤمنه   سجدهٔ آن بت نکرد آن موقنه                   #
طفل ازو بستَد در آتش در فکند   زن بترسید و دل از ایمان بکَند
خواست تا او سجده آرد پیش بُت   بانگ زد آن طفل "إنّي لم أمُت"
اندر آ ای مادر اینجا من خوشم   گرچه در صورت میانِ آتشم
چشم‌بندست آتش از بهرِ حجِاب   رحمتست این سَر برآورده ز جیب
اندر آ مادر ببین برهانِ حق   تا ببینی عشرتِ خاصانِ حق
اندر آ و آب بین آتش‌مثال   از جهانی کآتش است آبش مثال
اندر آ اسرارِ ابراهیم بین   کو در آتش یافت سرو و یاسمین
مرگ می‌دیدم گَهِ زادن ز تو   سخت خوفم بود افتادن ز تو
چون بزادم رَستم از زندان تنگ   در جهانِ خوش‌هوای خوب‌رنگ
من جهان را چون رَحِم دیدم کنون   چون درین آتش بدیدم این سکون
اندرین آتش بدیدم عالمی   ذرّه ذرّه اندرو عیسِی‌دمی
نک جهانِ نیست‌شکلِ هستْ‌ذات   و آن جهان هست‌شکلِ بی‌ثبات
اندر آ مادر بحقّ مادری   بین که این آذر ندارد آذری
اندر آ مادر که اقبال آمدست   اندر آ مادر مَدِه دولت زِ دست
قدرتِ آن سگ بدیدی اندر آ   تا ببینی قدرت و لطفِ خدا
من ز رحمت می‌کشانم پای تو   کز طرب خود نیستم پروای تو
اندر آ و دیگران را هم بخوان   کاندر آتش شاه بِنهادست خوان
اندر آیید ای مسلمانان همه   غیر عَذب دین عَذابست آن همه
اندر آیید ای همه پروانه‌وار   اندرین بهره که دارد صد بهار
بانگ می‌زد درمیان آن گروه   پر همی شد جانِ خلقان از شکوه
خلقْ خود را بعد از آن بی‌خویشتن   می‌فکندند اندر آتش مرد و زن
بی‌موکَّل بی‌کشش از عشقِ دوست   زانک شیرین کردنِ هر تلخ ازوست
تا چنان شد کان عوانان خلق را   منع می‌کردند کآتش در مَیا
آن یهودی شد سیه‌رو و خجل   شد پشیمان زین سبب بیماردل
کاندر ایمان خلق عاشق‌تر شدند   در فنای جسم صادق‌تر شدند
مکرِ شیطان هم درو پیچید شُکر   دیو هم خود را سیه‌رو دید شکر
آنچ می‌مالید دَر روی کَسان   جمع شد در چهرهٔ آن ناکس آن
آنک می‌درّید جامهٔ خلق چُست   شد دریده آنِ او ایشان درست
 بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمّد را صلی‌الله علیه و سلّم بتَسخر خواند 
آن دهان کژ کرد و از تَسخر بخواند   مر محمّد را دهانش کژ بماند
باز آمد کای محمّد عفو کن   ای ترا الطاف و علمِ مِن لَدُن
من ترا افسوس می‌کردم ز جَهل   من بُدم افسوس را منسوب و اَهل
چون خدا خواهد که پردهٔ کس درد   میلش اندر طعنهٔ پاکان برد
ور خدا خواهد که پوشد عیبِ کس   کم زند در عیبِ معیوبان نفس
چون خدا خواهد که‌مان یاری کند   میل ما را جانبِ زاری کند
ای خنک چشمی که آن گریانِ اوست   وی همایون دل که آن بریان اوست
آخر هر گریه آخِر خنده‌ایست   مردِ آخر بین، مبارک بنده‌ایست
هر کجا آبِ روان سبزه بود   هر کجا اشکی روان رحمت شود
باش چون دولابِ نالان چشم‌تَر   تا ز صحنِ جانت بَرْ روید خَضَر
اشک خواهی رحم کن بر اشکْ‌بار   رحم خواهی بر ضعیفان رحمْ آر

 وزن شعر:  فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

 منابع:

۱- وبسایت گنجور

۲- مثنوی معنوی بر اساس نسخه قونیه - به تصحیح و پیشگفتار عبدالکریم سروش

۳- شرح مثنوی معنوی جلد یکم حاج ملا هادی سبزواری

۴- وبسایت واژه یاب


 نوازندگان:

تنبور: اسماعیل محمدی 

اودو (کوزه): اصغر محمدی 

دف: مهدی محمدی 


پیوست‌ها:

 دانلود فایل پی دی اف

شرح ابیات نقل از کتاب شرح مثنوی معنوی - خواجه عبدالله انصاری